بر سر در كاروانسرايي
تصوبر زني به گچ كشيدند
ارباب عمائم اين خبر را
از مخبر صادقي شنيدند
گفتند كه وا شريعتا ،خلق
روي زن بي نقاب ديدند
اسيمه سر از درون مسجد تا سر در ان سرا دويدند
ايمان و امان به سرعت برق
ميرفت كه مومنين رسيدند
اين اب ببرد و اين يكي خاك
يك پيچه ز گل بر او بريدند
ناموس به باد رفته اي را
با يك دو سه مشت گل خريدند
چون شرع نبي از اين خطر جست رفتند و به خانه ارميدند
غفلت شده بود،خلق وحشي
چون شير جهندخ ميجهيدند
بي پيچه زن گشاده رو را پاچين عفاف مي دريدند
لب هايقشنگ و خوشگلش را مانند نبات ميمكيدند
بالجمله تمام مردم شهر در بحر گناه مي تپيدند
در هاي بهشت بسته ميشد
مردم همه ميجهيدند
يك باره به صور مي دميدند
طيراز و كرات و وحش از حجر
انجم از سپهر مي رميدند
اين است كه پيش خالق و خلق
طلاب علوم رو سفيدند
با اين علما هنوز مردم
از رونق ملك نا اميدند؟
(ايرج ميرزا)
۸ نظر:
من ازين ايرج ميرزا خوشم نميومد .. نميدونم چرا ...
الان كه فك ميكنم بايد تجديد نظر كنم ..
کتابش رو دارم تقریبا شعرهاش رو خوندم.
.
اینجا چقدر یه جوریه کامنت گذاشتن کاش پرشین می موندی .
اینجا اموشن نداره بوست کنم
بوسسسسسسسسسسس
قشنگ بود ....
ای بابا این بالاییه منما ... چی چی رو ناشناس D:
عجب شعري سروده.......
حقشه اينقدر اسمش بزرگه!!!
عجب شعر با مسمایی!!!!
مبارکا باشه
خـــــونه ی جــدید مبارک عزیــــزم
راستش این روزا اصلا تمرکز خوندن متنی رو که حتی یه کم نیاز به فکر داشته باشه ندارم! بسی بسی معذرت می خوام که نمی تونم بخونمت . مغزم انگار تعطیله!
ارسال یک نظر