۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

دستها

همیشه دستها برام مهم بوده و هستند . از روی اونها میتونم آدم ها رو دوست داشته باشم یا نداشته باشم.

دستهای سفید، گندمی،سبزه،سیاه ، هر کدوم دنیایین برای من ،متفاوت از دیگری.

دستهای چروکیده و زحمت کشیده رو بی چون و چرا دوست دارم .دستها و هم صاحب اونها.

انگشتهای کشیده و بلند یادآور خودمنند که چندان دوست داشتنی نیستند برای خودم.

بزرگ ها حمایت گرند و ارامش دهنده مناسبند برای مواقعی که خسته و دل گرفته ام.

چاقتر ها همیشه با محبتند و همیشه دوست دارم دستهای خودم رو پنهان کنم بین اونها.

دستهایی با رگهای مشخص و ورم کرده احساساتیند و شکننده.

دستهای خیلی لاغر و بلند اما یاد اور دستهای جادوگرهای دنیای کودکی منند .همیشه با ترس لمس میکنم.

اما واقعا کنجکاوم بدونم حالا کدوم دستها با چه شکل و رنگ و اندازه ای تفنگ میگیرند و شلیک میکنند ؟ و اون دستها چه حسی برای انتقال دادن دارند ؟ یک معتقد ؟یک ذوب شده؟یک جنایتکار؟یا یک ناچار؟

+ کاکتوس ; ٤:٢۱ ‎ق.ظ ; ۱۳۸۸/٤/٢

هیچ نظری موجود نیست: