همیشه دستها برام مهم بوده و هستند . از روی اونها میتونم آدم ها رو دوست داشته باشم یا نداشته باشم.
دستهای سفید، گندمی،سبزه،سیاه ، هر کدوم دنیایین برای من ،متفاوت از دیگری.
دستهای چروکیده و زحمت کشیده رو بی چون و چرا دوست دارم .دستها و هم صاحب اونها.
انگشتهای کشیده و بلند یادآور خودمنند که چندان دوست داشتنی نیستند برای خودم.
بزرگ ها حمایت گرند و ارامش دهنده مناسبند برای مواقعی که خسته و دل گرفته ام.
چاقتر ها همیشه با محبتند و همیشه دوست دارم دستهای خودم رو پنهان کنم بین اونها.
دستهایی با رگهای مشخص و ورم کرده احساساتیند و شکننده.
دستهای خیلی لاغر و بلند اما یاد اور دستهای جادوگرهای دنیای کودکی منند .همیشه با ترس لمس میکنم.
اما واقعا کنجکاوم بدونم حالا کدوم دستها با چه شکل و رنگ و اندازه ای تفنگ میگیرند و شلیک میکنند ؟ و اون دستها چه حسی برای انتقال دادن دارند ؟ یک معتقد ؟یک ذوب شده؟یک جنایتکار؟یا یک ناچار؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر