۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

اهلي شده ام


شازده کوچولو پرسید:اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت:((اهلی کردن)) چیز بسیار فراموش شده ای است ،یعنی ((ایجاد علاقه کردن)).

-ایجاد علاقه کردن؟

-البته تو برای من هنوزپسر بچه ای بیش نیستی ،مثل صدها هزار پسر بچه دیگر،و من نیازی به تو ندارم،تو هم نیازی به من نداری.ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو بهم نیازمند خواهیم شد.تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.

....

-روباه:زندگی من یک نواخت است . من مرغ ها را شکار میکنم و آدم ها مرا.تمام مرغ ها به هم شبیه اند و تمام آدم ها با هم یکسان.به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت میگذرد.ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد.من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت.صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد ولی صدای پای تو همچون نغمه موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید.

روباه گفت:هیچ چیزی را تا اهلی نکنند نمیتوان شناخت .آدم ها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند .آنها چیزهایی ساخته و پرداخته از دکان میخرند ،اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد آدمها مانده اند بی دوست .تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن.

شازده کوچولو:برای اینکار چه باید کرد؟

-:باید صبور بود . تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها مینشینی . من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ حرفی نخواهی زد . زبان سرچشمه سوء تفاهم است.

...

میخواستم اهلی کنم اهلی تر شدم مدتهاست بدون حرف و با نگاهت با آن غم آزار دهنده همیشگی. و صدای جرینگ جرینگ دسته کلید قلاب شده بر کمرت وقت قدم برداشتن بین میزهای چوبی.آرامش گام هایت.سورمه ای لباست. سکوت همیشگیت.اهلی شدم،مدتهاست.

+ کاکتوس ; ۱۱:٠۱ ‎ب.ظ ; ۱۳۸۸/٤/۱٠

هیچ نظری موجود نیست: