۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

تصویر تو یا صدای دیگری



به چپ که نگاه میکنم از راست صدایی به گوش میرسد.

بر میگردم سمت راستم پشت سرم

هیچ نیست .

خیال بوده یا نه؟

گمان نکنم .

همه چیز واقعی به نظر میرسد جز اینکه تصویری نیست انگار همه خاطره اند ،حتی صدا.

اما تصویر اما جسم ،نه.

باز فریاد اما این بار از چپ .

بر میگردم تصویر هست ،نگاهکی هم هست و نیمچه خاطراتی نا چیزو صدایی نیست.

فریاد از چپ بعد راست ،چپ ،راست

سر در گم خیره به جلو در انتخاب تصویر یا صدا گیج مانده ام .

نه صدا دردی دوا میکند و نه تصویر .

از هر یک به دیگری پناهنده میشوم اما باز جایی ندارم باز جایی ندارند یا که دارند و بیشتر من ندارم .

۳ نظر:

نقشی گفت...

سلام کار کستان نبوده فروغ عصبانی ف بوده. تصادف کرده . خواسش نبوده برای همین گلستان هنوز در گیره.
نقش ونگار

ایران من گفت...

خوش اومدی.. 9 مرداد بلاگر و بلاگفا غوغاست...

ناشناس گفت...

قشنگه اين نوشته اما منو خيلي مي ترسونه........
احساس ناامني مي كنم....