۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

گودو



اي گودو،اي مسيح
از آن روز كه روزگارم آغاز شد
من بانگ جرس كاروانت را ميشنيدم
بالاخره كاروان رسيد
در آن حال كه لبخند مي زد
گل صوفي زيبا را به من هديه ميكرد
(علي شريعتي)



پ.ن:البته ايهام هم داشت.

۸ نظر:

Fox گفت...

_ لذّت ژرف تر از محنت:"رنج مي نالد كه گم شو! امّا، هر لذّتي جاودانگي مي خواهد!

ماه مون گفت...

این روزها بیشتر حرفامون پر از ایهام شده داریم تمرین می کنیم باطن بین بشیم نه ظاهر بین

رامونا گفت...

آخیش بلاخره کامنت دونیت باز شد !!!
هورااااااااااااا

اراکده گفت...

شاید این جمعه بیاید شاید
در انتظار گودو

پري ناز گفت...

در انتظار گودو مي باشيم.

ایران من گفت...

من دیگه از ایهام گذشتم... رک مینویسم

پوریا منزه گفت...

(لبخند)

ناخنک گفت...

نیمه شعبان اینقدر شلوغه که هیچ کاری نمیتونند بکنند