۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

معقول يا نا معقول




يك زماني در همين نزديكي ها رابطه هاي طولاني را ميستودم و خودم هم دوست داشتم يك رابطه با ارامش و طولاني مدت با ادم معقولي داشته باشم و كمي علاقه براي ادامه .
مدت نسبتا زيادي اين جور از زندگي رو به شدت مي پسنديدم و هر از گاهي هم سخت به خودم ميباليدم كه بقيه بلد نيستند به ارامش برسند و آفرين گنده اي هم حواله ميكردم براي اينكه من زرنگ تر از همه بوده ام .
از خدا پنهان نيست از شما چه پنهان گاهي هم با نگاهي عاقل اندر سفيه به دوستاني كه به دنبال هياهو و هيجان و كسب تجربه بودند با افتخار از با تجربگي خودم و ارامشم حرفهاي بي پايان ميزدم.
اما حالا به عقب كه نگاه ميكنم هيچ توشه اي هيچ خاطره اي كه گونه هايم را ازهيجان سرخ كند و هنوز هم با يادش دلم گرم شود با خود ندارم . آرامش خياليم هيچ حسي را در من بيدار نميكند جز حسرت و گاهگداري هم حسادت.
كم كمك دارم قدر رابطه هاي شايد كوتاه مدت اما پر از علاقه خالصانه و خاطرات دوست داشتني را ميدانم و معناي متفاوتي از علاقه را تجربه كه نه درك ميكنم حتي يك طرفه اما هيجان انگيز اما دوست داشتني و به ياد ماندني.
از آدم هاي معقول كم كم و روز به روز بيشتر زده ميشوم شايد از ان نوع هايي كه من تجربه داشته ام . معقول هاي خسته كننده و آرام كه وقتش كه سر برسد ، براي خاطر وقت عزيزشان كه با تو هدر داده اند مدعي ميشوند و قدرت نمايي ميكنند و اگر ضعيف تر هم باشند تحقير.
پس زنده باد نا معقول ها ي دوست داشتني سر داده ام .هر چند هنوز سعي زيادي براي معقول جلوه دادن خود دارم و ترسانم از نامعقول بودن براي معقولهاي فرصت طلب.


۶ نظر:

ندا گفت...

زنده باد رندگی نامعقول.
بی ادعا بی دغدغه و پر خاطره

پري ناز گفت...

متنفرم از زندگي نا معقول! ممكنه تو اين سن دلت نامعقول ها رو بخواد اما يه كم كه از سنت بگذره از نامعقولاتي كه تو زندگي براي خودت تو گذشته به وجود آوردي متنفر ميشي! يا بهتره بگم از خودت متنفر ميشي!

kaktoss گفت...

پریناز:
به نظرم کسی که معقول از تجربه میترسه .همیشه حسرت تحربه های نداشته اش و کترهایی که میشه با نا معقول بودن کرد و اون نکرده رو میخوره.
ولی ادم نا معقول همیشه حتی اگه پشیمونم بشه باز به خاطر شجاعتی که به خرج داده به خودش میباله حتی اگر خیلی پیر شده باشه و با یاداوری اون تجارب حس جوون بودن میکنه حس زنده بودن و به معنای واقعی زنذگی کردن.

ایران من گفت...

زندگی باید معقول باشه.. ولی گاهی اوقات از عقل خسته میشی

پري ناز گفت...

مخالف صد در صد هستم! چند سالي ميشه آدم معقولي شدم ولي هيچ وقت تو اين چند سال از نامعقول بازي هاي خودم و يادآوريشون غرق لذت نشدم و بهتره بگم نامعقول بازي هام ، ياد آوريشون هم حتي عصبيم ميكنه.

ناشناس گفت...

جه جالب! هميشه از اين كه رابطه هام كوتاه مدت و هيجاني هستن حالم بد مي شد.. فكر نمي كردم كسي يه روزي به اين روابط غبطه بخوره.....
اما امروز كه سنم بالاتر رفته دلم مي خواد يه رابطه ماندگار داشته باشم.. خسته شدم از اين شاخه به اون شاخه پريدن...