راجع به زن سرخپوش خيابان فردوسي چيزي شنيديد ؟
زني كه سالها هرروز با پيراهن سرخ در اون اطراف در انتظار عشقش بود ؟
ديروز از سر بيكاري رفته بودم جاي زن سرخ پوش.
بافتني قرمز به دست گرفته بودم و برروي پله هاي كهنه مغازه هاي فردوسي ميبافتم و ميبافتم و انتظار ميكشيدم .
گاه گداري هم راه ميفتادم دور ميدان به همه هم لبخند ميزدم و چشم ميگرداندم به دنبال گمشد ه ام ،عشق نيامده ام .با دلي كه پر از اميد بود براي بازگشتش و چشمي تيز بين كه ميگشت وميگشت و خسته نميشد .
به قالب خودم كه برگشتم شرم زده شدم . از خودم و از تمام امثال خودم با آن ادعا ها و سخن سراييها يمان.
زني كه سالها هرروز با پيراهن سرخ در اون اطراف در انتظار عشقش بود ؟
ديروز از سر بيكاري رفته بودم جاي زن سرخ پوش.
بافتني قرمز به دست گرفته بودم و برروي پله هاي كهنه مغازه هاي فردوسي ميبافتم و ميبافتم و انتظار ميكشيدم .
گاه گداري هم راه ميفتادم دور ميدان به همه هم لبخند ميزدم و چشم ميگرداندم به دنبال گمشد ه ام ،عشق نيامده ام .با دلي كه پر از اميد بود براي بازگشتش و چشمي تيز بين كه ميگشت وميگشت و خسته نميشد .
به قالب خودم كه برگشتم شرم زده شدم . از خودم و از تمام امثال خودم با آن ادعا ها و سخن سراييها يمان.
۸ نظر:
آشناس ...
زندست هنوز؟
اره
فكر ميكنم پسر خالم در موردش چيزي بهم گفته بود الان چيزي يادم نيست !!
اطلاعي داري ؟
جدي اين كار رو كردي؟!يا نه؟! اين هم ايهام داشت و من نگرفتم ايهامش رو؟!
آره همسرم برام تعریف کرده بود...
.
انگار یه تئاتر هم از روش ساختن .
پريناز:
منظورم از رفتم جاي اون اين بود كه تو ذهنم اينكار و كردم تو دنياي واقعي جسارتش رو نداشتم.
دلم برای از خودت گفتنات تنگ شده مهسا
نه... تا به حال درباره ش نشنيده بودم... چقدر جالب!!!!
ارسال یک نظر