فكر ميكند ،سبك و سنگين ميكند .
از اول تا آخر از آخر تا اول مرور ميكند.
بعد متعجبانه تصويرمحو خودش را بر شيشه ي روي ميز برانداز ميكند .
به ناخونهاي بلندش كه به دقت لاك خورده اند نگاه ميكند .
شالش را صاف وصوف ميكند و زير لب مي گويد . خوب شد اين را قرض گرفتم به رنگ لبها و ناخن هايم خوب مي آيد .و در دل ميگويد :
بالاخره نوبت من هم رسيد .
به ساعتش با بند قهوه اي رنگ و رو رفته نگاه ميكند بعد به سرعت آن را زير آستين مانتوي سياه و سفيدش پنهان ميكند و دوباره در دل آفريني حواله خود ميكند و فكر ميكند :
زرنگي يعني اين . خوب نونم تو روغن افتاده .
.
.
.
پسرك 206 عاريه اي را با دقت كامل جلوي در پارك ميكند.
خودش را براي آخرين بار در آينه ماشين بر انداز ميكند و تحسيني به دنبالش :
-چي بوديم و خبر نداشتيم .
با طمانينه از در ماشين خارج ميشود و به سمت در شيشه اي قدم بر ميدارد و زير لب ميگويد :
_چه لقمه چرب و نرمي . نونم تو روغنه.
۴ نظر:
داستان جالبي بود ولي فك نمي كني كه اين روزها همه با صدقه سر يه وام گرفتن از بانك ديگه حداقل اين 206 رو دارن و كار به قرض و قوله نمي رسه؟! بعضي وقت ها با خودم فك ميكنم و ميگم مردم خيلي پولدارن ها!
پريناز:
ما كه با وام و بي وام نتونستيم 206 رو داشته باشيم . ولي خب از يك جنبه ش نگاه كن كه ك جوون كه هيچي نداره نه بهش وام ميدن نه چيزي كه بخوا بخره .
كلا چون مردم ما به ظوهر اهميت ميدن به نظر پولدار ميرسن وگرنه كه...
روغنشم پر چرب ...
ارسال یک نظر